كلاس بارداري
هفته چهارم كلاس بارداري قرار بود با باباهاي نيني بريم كلاس ... شب قبلش خونه ماماني خودم موندم و قرار شد من ازونجا برم بيمارستان باباييم از خونه بياد سر ساعت ٩ من اونجا بودم و بابايي ساعت ١٠:٣٠ رسيد.... تا بابايي بياد يه ابميوه بزرگ پالپدار منو تو مسير دسشويي سرگرم كرد... دونفر قبل ما هنوز كلاسشون تموم نشده بود دم كلاس كلي تو سرو كله هم زديم تا اونا اومدن و ما رفتيم تو بعد كلي صحبت و دوره جلسه هاي قبل فيلم زايمان واسمون گذاشتن من و باباييي كلي بادقت نگا كرديم و به اموزشا توجه كرديم كه يادمون نره ايشالا البته من بعد هر زايمان كه نيني رو ميدادن به ماماناشون هي اشكم ميومد وايييي دست خودم نبود دلم يجوري ميشد كه خانومه گف اگه روز زايمانم گريه ...
نویسنده :
آزي
18:23