، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

ارام بخواب،چیزی برای ترسیدن وجود ندارد

كلاس بارداري

1392/6/19 18:23
نویسنده : آزي
121 بازدید
اشتراک گذاری
هفته چهارم كلاس بارداري قرار بود با باباهاي نيني بريم كلاس ... شب قبلش خونه ماماني خودم موندم و قرار شد من ازونجا برم بيمارستان باباييم از خونه بياد سر ساعت ٩ من اونجا بودم و بابايي ساعت ١٠:٣٠ رسيد.... تا بابايي بياد يه ابميوه بزرگ پالپدار منو تو مسير دسشويي سرگرم كرد... دونفر قبل ما هنوز كلاسشون تموم نشده بود دم كلاس كلي تو سرو كله هم زديم تا اونا اومدن و ما رفتيم تو بعد كلي صحبت و دوره جلسه هاي قبل فيلم زايمان واسمون گذاشتن من و باباييي كلي بادقت نگا كرديم و به اموزشا توجه كرديم كه يادمون نره ايشالا البته من بعد هر زايمان كه نيني رو ميدادن به ماماناشون هي اشكم ميومد وايييي دست خودم نبود دلم يجوري ميشد كه خانومه گف اگه روز زايمانم گريه كني من اصن اعصاب ندارمااااا مگه دست خودمه اخههه چه خشن٠٠٠ بعدشم رفتيم اتاق زايمان و من رو تخت زايمان خوابيدم صدا قلب نيني شنيديم و اون دستگاه ثبت انقباض بهم وصل كردن تا نشونم بدن اصن چيه و به چه دردي ميخوره منم كلي ادا زايمان دراوردم تا يكم استرسم كم شه واي خداااا اميدوارم همه چي واسه همه مامانا و ني نيا و همينطور واسه من و نيني خوب پيش برههه
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)