بيمارستان گردي
درب و داغون و استرسي ....ديشب بساطي بود ساعتاي ١١ حس كردم خيس شدم از ترس داشتم بيهوش ميشدم اخه از ديروز دل دردم داشتم ... با بابايي حاضر شديم رفتيم بيمارستان ارش رفتم تو قسمت اورژانس جريانو تعريف كردم مسؤل شيفت گفت اگه دكتر معاينت كنه ديگه نميتوني بري يه بيمارستان ديگه و تازه بيمارستان ان اي سي يوش پره منو ميگي قلبم داش وا ميستاد ..... هرچي ايه سوره درست و غلط تو مغزم ميومد ميخوندم ،گفتم هر لحظه از حال ميرم يكم فكرمو جمو جور كردم گفتم نه رضايتنامه امضا ميكنم نه معاينه ميخوام اصن ميخوام برممممم...... بعدش اومدم بيرون با بابايي رفتيم تهرانپارس به دكترم زنگ زدن اونم گفت معاينه ام كنن...يه معاينه دردناك كه ببينن دهانه رحم تو چه وضعيتيه بعدش ان اس تي و يه سونو كه رفتيم اطهري چون ساعت دو نصفه شب بود....فقط اونجا باز بود تازه بعد سونو يكم خيالمون راحت شد و من تونستم اروم شم واقعا شب پر استرسي واسمون بود خدا واسه هيچكي نياره.... يكم كه حالم بهتر شد خوشحال شدم مشكلي نيس داشتم تو راه فك ميكردم وااااي هنوز زوده نيني كوچولو هنوز تازه من هنوز عكس نگرفتم خدايا كاش نيني سر موقع بياد (يعني يه همچين مامانيم من) ولي جدا دعا كنين نيني بموقع بياد خدا جون مرسي