، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ارام بخواب،چیزی برای ترسیدن وجود ندارد

بيمارستان گردي

1392/7/12 20:20
نویسنده : آزي
149 بازدید
اشتراک گذاری

درب و داغون و استرسي ....ديشب بساطي بود ساعتاي ١١ حس كردم خيس شدم از ترس داشتم بيهوش ميشدم اخه از ديروز دل دردم داشتم ... با بابايي حاضر شديم رفتيم بيمارستان ارش رفتم تو قسمت اورژانس جريانو تعريف كردم مسؤل شيفت گفت اگه دكتر معاينت كنه ديگه نميتوني بري يه بيمارستان ديگه و تازه بيمارستان ان اي سي يوش پره منو ميگي قلبم داش وا ميستاد ..... هرچي ايه سوره درست و غلط تو مغزم ميومد ميخوندم ،گفتم هر لحظه از حال ميرم يكم فكرمو جمو جور كردم گفتم نه رضايتنامه امضا ميكنم نه معاينه ميخوام اصن ميخوام برممممم...... بعدش اومدم بيرون با بابايي رفتيم تهرانپارس به دكترم زنگ زدن اونم گفت معاينه ام كنن...يه معاينه دردناك كه ببينن دهانه رحم تو چه وضعيتيه بعدش ان اس تي و يه سونو كه رفتيم اطهري چون ساعت دو نصفه شب بود....فقط اونجا باز بود تازه بعد سونو يكم خيالمون راحت شد و من تونستم اروم شم واقعا شب پر استرسي واسمون بود خدا واسه هيچكي نياره.... يكم كه حالم بهتر شد خوشحال شدم مشكلي نيس داشتم تو راه فك ميكردم وااااي هنوز زوده نيني كوچولو هنوز تازه من هنوز عكس نگرفتم خدايا كاش نيني سر موقع بياد (يعني يه همچين مامانيم من) ولي جدا دعا كنين نيني بموقع بياد خدا جون مرسي

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ساره
24 مهر 92 11:29
سلام مامان کوچولو وبلاگ قشنگی داری.امیدوارم نی نی ات تا اخرش خوب به مامانش بچسبه .مراقب خودت باش و فقط استراحت کن تا این روزا زودی بگذره عزیزم . مادر بودن یه لذت خیلی خوبی داره که به نظرم با هیچی قابل مقایسه نیست
ساره
20 آبان 92 14:37
سلام آزی جون...خوبی خانمی؟ان شاءالله که پسمله خوشملت به موقعه به موقع به دنیا بیاد و بگیریش توی بغلت و بوسش کنی ....نازیییییی...با اجازه لینک کردم ...خوشحال میشم اگه مایل به تبادل لینک باشی .
آزي
پاسخ
سلام ساره جون مرسی عزیزم ممنون منم لینکت میکنم