، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

ارام بخواب،چیزی برای ترسیدن وجود ندارد

غربالگری دوم

امروز قرار بود برای ازمایش خون برم که فهمیدم باید اول سونو میرفتم بعد با سونو میرفتم آزمایش خون که دیگه دیر بود...   اول رفتم ازمایشگاه که بجای اینکه برم آزمایشگاه نیلوفر کنار بیمارستان دی چون کلا استرس داشتم وقتی از جلو آزمایشگاه نیلو بالای پارک ساعی رد شدم پریدم تو آزمایشگاه و آزمایش دادم ... بعدشم بدو بدو از ترس اینکه دیر برسم به سونو گرافی و نوبتم بگذره رفتم توانیر ...اخه دکتر فرزانه تا یه ماه دیگه وقت نمیده از ماه پیش وقت امروزمو رزرو کرده بودم... که خوشبختانه نیم ساعتم زودتر رسیدم و کلیی شولوغ بود ... یه ربع بد مامی جون و خاله کوچولو اومد با یه دسته گل خیلی خوشگل که باعث افزایش حس کنجکاوی بقیه شده بود باباییتم که هی زنگ ...
25 خرداد 1392

وزغ شدگی

چند روز بود حالم خیلی بد بود اونم واسه یه عفونتساده که دکترم تشخیص پارگی کیسه آب داده بود ومن تا بابایی بیاد کلی گریه کرده بودم ... وقتی بابایی اومد کلی سعی کردم به رو خودم نیارم ولیاونقد بغض کرده بودم که تا بابایی خوابید دوباره هق هق من شروع شد ، دیگه بابایی طاقت نیاورد و به دکترمزنگ زد و ظاهرا همه اون حرفارو دوباره شنید ... آخه من نمیفهمم یعنی با علایمی که من داشتم یه فوقتخصص نمیتونست حتی احتمال عفونت بده؟ که حتی بهش گفتم چند ساعت پیش از بس استرس داشتم رفتم یهدکتر سر کوچه و واسم آزمایش عفونت نوشته ... ولی دکترم گفت نه اصلا ربطی نداره....دیگه داشتم سکتهمیکردم  خدا واسه هیچکی نیاره اون لحظه فقط ب...
7 خرداد 1392

قهرمان من و ني ني

سلام ماماني! امروز از اون روزا بود كه كاملا داغون بودم وهيچي تو معده ام نميموند.يه روزايي اونقد حالم بد ميشه كه از شدت استيصال گريه ميكنم ... همش منتظر بودم باباييت بياد و ارومم كنه اخه وقتايي كه باباجونت پيشمه حالم بهتر ميشه... ني ني جون چند روزه دنبال قرص پرياتال ميگرديم كلا ناياب شده و هيچ داروخونه اي نداره...اما بالاخره بابايي واسمون پيدا كرد، ببين  چقد بابايي قويه... وچقد مهربونه منكه عاشقشم توام وقتي بياي عاشقش ميشي اين روزا كه من حالم بده همش كمكم ميكنه تا زودتر خوبشم وقتي خسته مياد  خونه بازم واسه ما هركاري بتونه ميكنه خواستم بدوني چه باباي قهرماني داري وچقد دوست داره  ...
31 ارديبهشت 1392

هفته پانزده بازداری

اكنون طول بدن كودك شما از فرق سر تا پا حدود 10 سانتي متر، و وزن او در حدود 80 گرم است. كودك شما اكنون عمليات دم و بازدم را با مايع آمنيوتيك (به جاي هوا) انجام مي دهد كه به رشد كيسه هاي هوا در ريه هاي او كمك مي كند. اكنون اندازه پاهاي او بزرگتر از دستهاي او شده است، و مي تواند همه مفصلها و اعضايش را حركت دهد. اين بدان معني است كه دستهاي او بهتر كار مي كنند. غده هاي عرقي به تدريج ظاهر مي شوند و با اينكه پلك چشمهاي او بسته است، چشمانش مي توانند نور را احساس كنند. اگر شما يك نور شديد را به طرف شكم خود بتابانيد، احتمالا كودك شما روي خود را از نور برمي گرداند. در اطراف كودك شما چيز زيادي وجود ندارد كه او بتواند مزه آن را امتحان كند، اما اندام چش...
29 ارديبهشت 1392

چهارده هفته و چهار روزگی

سلام مامانی با امروزمیشه دو هفته که ندیدمت ...دو هفته پیش واسه سونوگرافی ان تی رفته بودم که شکل ماهتو دیدم و صدای قلبتو واسه اولین بار شنیدم ...کلییی ذوق کررردمم... همش به بابابییت میگم یه دستگاه سونوکیت بگیره تا باهم صداتو بشنویم ببینیم چطوریی تو اخه ،ولی بابابییت هی یادش میره امروز نوبت چکاب این ماهمون بود دکتر گفت همه چی خوبه ...خداروشکر واااایییی نی نی جون دیروز  که رفته بودم کفش بگیرم واسه خودم  کلی کفشای خوشگل نی نی گولویی دیدمممم همش فک میکردم قراره کفشای خوشگل دخترونه بپوشی یا ازین پسرونه هااا آخه همشون کلی خوشگل بودن... امیدوارم همه چی خوب پیش بره و تو سالم و سرحال باشی بوس &n...
28 ارديبهشت 1392

آرزویی برای شما...

میخواهمبا آرزوهای هوگو خوشامدگویتان باشم زیرا هرکه هستی فرزند مادر و پدری هستی کهبهترین هارا برایت میخواهد ... اولاز همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی . آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کني . برایتهمچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی نادوست، و برخی دوستدار که دست کم یکی در میانشان بی تردید مورد اعتمادت باشد . وچون زندگی بدین گونه است، برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی، نه کم و نه زیاد، درست به اندازه...
22 ارديبهشت 1392